معنی مکمل کردن - جستجوی لغت در جدول جو
مکمل کردن
إطراءً
ادامه...
إِطْرَاءً
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مکمل کردن
Supplement
ادامه...
Supplement
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مکمل کردن
compléter
ادامه...
compléter
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مکمل کردن
补充
ادامه...
补充
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به چینی
مکمل کردن
integrare
ادامه...
integrare
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مکمل کردن
uzupełniać
ادامه...
uzupełniać
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
مکمل کردن
дополнять
ادامه...
дополнять
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به روسی
مکمل کردن
доповнювати
ادامه...
доповнювати
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مکمل کردن
aanvullen
ادامه...
aanvullen
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
مکمل کردن
ergänzen
ادامه...
ergänzen
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
مکمل کردن
suplementar
ادامه...
suplementar
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مکمل کردن
पूरक करना
ادامه...
पूरक करना
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به هندی
مکمل کردن
補充する
ادامه...
補充する
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مکمل کردن
সম্পূর্ণ করা
ادامه...
সম্পূর্ণ করা
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
مکمل کردن
melengkapi
ادامه...
melengkapi
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مکمل کردن
takviye yapmak
ادامه...
takviye yapmak
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مکمل کردن
보충하다
ادامه...
보충하다
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
مکمل کردن
تکمیل کرنا
ادامه...
تکمیل کرنا
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به اردو
مکمل کردن
เสริม
ادامه...
เสริม
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
مکمل کردن
kuongeza
ادامه...
kuongeza
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مکمل کردن
suplementar
ادامه...
suplementar
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مکمل کردن
להשלים
ادامه...
להשלים
تصویر مکمل کردن
دیکشنری فارسی به عبری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر بسمل کردن
بسمل کردن
بِسمِل کَردَن
ذبح کردن، گلو بریدن، سر بریدن گاو یا گوسفند
ادامه...
ذبح کردن، گلو بریدن، سر بریدن گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویر معمول کردن
معمول کردن
مَعمول کَردَن
عملی کردن، اجرا کردن، متداول ساختن
ادامه...
عملی کردن، اجرا کردن، متداول ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تامل کردن
تامل کردن
نگریدن نیک نگریستن اندیشیدن، درنگ کردن
ادامه...
نگریدن نیک نگریستن اندیشیدن، درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تکفل کردن
تکفل کردن
کفالت کردن کسی را کفیل شدن پایندانی کردن
ادامه...
کفالت کردن کسی را کفیل شدن پایندانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تکلم کردن
تکلم کردن
سخن گفتن
ادامه...
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تکمیل کردن
تکمیل کردن
کامل کردن تمام کردن
ادامه...
کامل کردن تمام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحمل کردن
تحمل کردن
صبر کردن، بردباری کردن
ادامه...
صبر کردن، بردباری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بسمل کردن
بسمل کردن
ذبح کردن، سر بریدن، سر بریدن حیوانی حلال گوشت را
ادامه...
ذبح کردن، سر بریدن، سر بریدن حیوانی حلال گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مذمت کردن
مذمت کردن
نکوهیدن
ادامه...
نکوهیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر مملو کردن
مملو کردن
آکندن
ادامه...
آکندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر منحل کردن
منحل کردن
برچیدن
ادامه...
برچیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر متصل کردن
متصل کردن
چسباندن
ادامه...
چسباندن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر تحمل کردن
تحمل کردن
تاب آوردن، برتافتن
ادامه...
تاب آوردن، برتافتن
فرهنگ واژه فارسی سره